دلنوشته های پسر تنها

دلنوشته های پسری که تو آخرین لحظات عشقش پشتشو خالی کرد

دلنوشته های پسر تنها

دلنوشته های پسری که تو آخرین لحظات عشقش پشتشو خالی کرد

صدای خنده هایت

صدای خنده هایت را که می شنوم

حسی از درونم فریاد می زند

عشقت که شاد است

تو هم محکوم به شاد بودنی

پس همیشه بخند  شاد باش عشقم

دوستت دارم



میخواهم عاشقانه بنویسم

آتش زدم آن دلنوشته های قدیمی را


دلنوشته هایی که سرشار از غم و دلمردگی بود


دیگر میخواهم عاشقانه بنویسم


چون تو را دارم


و با وجودت غم از دل زدودم


دوستت دارم


شوق دیدار

زندگی به شوق دیدارت گذران میکنم

و 


روزی که در آغوشت آرام بگیرم


و


بگویم دوستت دارم


و 


دیگر هیچ

دوستت دارم

بعد از سالها تنهایی و دغدغه هایش


با پیامت آرام میشوم


با طنین صدایت آرامتر



وای اگر کنارم باشی غرق خواهم شد در آرامش



دوستت دارم

به نام حضرت حق

به نام حضرت حق


از امروز برای عشقم خواهم نوشت


کسی که با حضورش امید را در دل تاریکم روشن کرد


گرچه قلمم روان نیست ولی حرف دل است


پس امید دارم بر دل نشیند


"امید"